شیرزاد، حسین
قائم مقام فرمانده گردان امام سجاد (ع)تیپ۴۴قمربنی هاشم (ع) (سپاه پاسداران انقلاب اسلامی)
شهید سعید «حسین شیرزاد» در یکم فروردین هزارو سیصد و سی و نه در شهر«طاقانک» یکی ازشهرهای استان «چهارمحال وبختیاری» ، در خانوادهای کشاورز پا به عرصه وجود نهاد. او پس از سپریکردن ایام طفولیت جهت تحصیل علم و ادب راهی مدرسه شد و تحصیلات خویش را آغاز کرد. هنوز دو سال از تحصیل وی نمیگذشت که پدرش به بیماری سختی مبتلا شد به گونه ای که شهید «شیرزاد»، تحت سرپرستی عموی دلسوز خود در «آبادان» به ادامه تحصیل مشغول گشت. با اوجگیری قیام مردم مسلمان ایران او که در سال سوم دبیرستان تحصیل میکرد ؛ دست از تحصیل کشید و جهت سرنگونی رژیم منحوس پهلوی وارد مبارزه شد. در تظاهرات و درگیریها شرکت می جست و همواره با پخش اعلامیههای امام (ره) نقش خویش را به خوبی ایفاء مینمود به طوریکه چندین بار توسط مامورین رژیم تحت تعقیب قرارگرفت و دستگیرشد. اما با هوشیاری توانست از چنگ آنان بگریزد. او همواره با عشق و علاقه به دیگران میگفت: دعا کنید رهبر ما بسلامت به ایران بازگردد و در همین گیرودار بود که پدرش به علت بیماری نقاب خاک بر چهره کشید و به سرای باقی شتافت . او که اولین فرزند پسر خانواده بود جهت تقبل سرپرستی خانواده از آبادان به زادگاه خویش هجرت نمود. با پدیدارشدن طلیعه فجر پیروزی او با پیوستن به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، به پاسداری از دستاوردهای انقلاب اسلامی پرداخت. شهید از خصوصیات اخلاقی بسیار خوبی برخوردار بود و همواره به دیگران احترام میگذاشت و همیشه تبسمی بر لبانش نقش بسته بود. او از سن یازده سالگی واجبات خویش مثل نماز و روزه را شروع کرد و اخلاق اسلامی او واقعاً نمونه و الگو بود به طوریکه فعالیتهائی که در سپاه میکرد به جهت پاکی نیت و عدم ریا مایل نبود مطرح شود . فعالیتهائی که داشت چه بسا مسئولین سپاه نیز مطلع نبودند.
در سال ۵۹ به سمت معاون فرماندهی سپاه در منطقه «کوهرنگ »از مناطق عشایرنشین برگزیده شد و در آن ایام این منطقه به جهت پائینبودن سطح دانش وآگاهی مردم که به واسطه عدم توجه حکومت شاه و عدم برخورداری از آموزشها وتوجهات دیگر بود ؛شرایط مناسبی برای شرارت وخرابکاری خوانین و قاچاقچیان و دیگر مفسدان به وجود آمده بود.آنها با سوءاستفاده از این مسائل در این منطقه نفوذ و به درگیری و اغتشاشات دست میزدند، شهید با فعالیتهای خستگیناپذیر توانست دست وابستگان و خوانین را از این منطقه کوتاه و صلح و آرامش و امنیت را برای مردم به ارمغان آورد. او گاهی اوقات برای دستگیری فراریان حتی تا شهرهای استان «خوزستان» مثل «مسجد سلیمان» هم می رفت وبه تعقیب آنهامیپرداخت.
شهید در سال ۶۱ توانست با اصرار زیاد از فرماندهی سپاه «شهرکرد» اجازه بگیرد و راهی جبهه های نورعلیه ظلمت شود و دامن پر از مهر و نگاه پر از عشق و محبت مادر را رها و پا به عرصه پیکار و جهادبگذارد. آنجا که سرزمین عشق نامند .آنجا که آسمانش رنگ شجاعت و زمینش رنگین از لالههای خونین بود.جایی که شبهایش زمزمه ذکر و دعای سحر و نالههای الهی ،الهی… در سینه داشت و فضایش عطرآگین از مناجات رزمندگانی که بازوانشان بوسهگاه رهبرشان بود. این ایام مصادف بود با شروع عملیات فتحالمبین و او نیز توفیق و سعادت پیدا کرده که در این عملیات پیروزمند شرکت کند. پس از بازگشت از جبهه به فرماندهی سپاه« کوهرنگ» برگزیده شد.
مقام فرماندهی مسئولیت او را شدیدتر میکرد به طوری که باعث شده بود به ندرت یکبار به مرخصی بیاید و آنقدر شیفته خدمت بود که هرگاه درمقابل پرسشهای خانواده که چرا ازدواج نمیکنی تبسمی میکرد و به آینده واگذار می کرد. او پس از مدتی فعالیت در سپاه برای بار دوم راهی جبهه شد و در عملیات «والفجر مقدماتی» به عنوان معاون گردان مشغول خدمت شد و بعد از اتمام عملیات مجدداً به «کوهرنگ» بازگشت. اخلاق اسلامی او آنچنان بود که حتی خوانین و خائنین که توسط شهید دستگیر میشدند همواره از اخلاق اسلامی او در شگفت بودند. او مجدداً برای بار سوم در سال ۶۴ در عملیات پیروزمندانه والفجر ۸ به عنوان فرمانده گروهان شرکت کرد که از ناحیه پا مجروح شد و در بیمارستان امام رضا (ع)در«مشهد» بستری شد و در آنجا پزشکان بعد از عکسبرداری به او گفتند جهت درآوردن تیر از قسمت لگن باید از ناحیه شکم عمل جراحی صورت گیرد که موجب میشود که قدرت بدنی شما کم شود . او بلافاصله اعتراض میکند و میگوید راضی نیستم. چرا که اگر قدرت بدنیم ضعیف شود میترسم که دیگر نتوانم در جبهه شرکت کرده و یا به مردم محروم عشایر خدمت کنم. بعد از بهبودی ،او در ادامه فعالیتهای بیشائبه و بیدریغ خود در سال ۶۵ به سمت فرماندهی عملیات سپاه فارسان انتخاب شد و در آنجا به فعالیت پرداخت. برای چندمین بار در بهمن ۶۵ راهی جبهه شد و در عملیات افتخارآفرین کربلای ۵ در جریان آزادسازی یکی از مقرهای فرماندهی سپاه دشمن با سمت معاون فرماندهی گردان امام سجاد(ع) وارد عمل گردید و پس از فتح آن در مورخه ۷/۱۲/۶۵ در جریان پاتک سنگین دشمن بر اثر اصابت ترکش از ناحیه پهلو به شدت زخمی شدو به شهادت رسید.
و پیکر مطهرش پس از چند روزی به زادگاهش انتقال یافت و طی مراسم باشکوهی در «کوهرنگ» وشهرستان «فارسان» تشیع و سپس در زادگاه خودشهر«طاقانک» نیز باشکوه خاصی تشعییع وبه آغوش خاک پرافتخار ایران بزرگ سپرده شد تا سندی باشد بر سربلندی ابدی ایرانیان.
یک دیدگاه ارسال کنید