میرزا حبیب دستان بنی
از پیشگامان تحوّل در نثر و ترجمه فارسى. ترجمه کتابهاى حاجى باباى اصفهانى، ژیل بلاس و مردم گریز به قلم او، در زمرهشاهکارهاى نثر فارسى معاصر است. او در عین حال شاعر (متخلّص به دستان)، ادیب، از پیشگامان تألیف نخستین دستورهاى زبانفارسى و از دگراندیشان تبعیدى عصر قاجار بود. به لحاظ انتسابش به قریه بِنْ، از توابع فعلى چهارمحال و بختیارى، از سوى برخى ازافراد محلى «میرزا حبیب بنى» و «میرزا حبیب دستان بنى» نامیده شده است، که البته ضبط نام وى به این شکل در متون قاجارى و بعد ازآن سابقه ندارد. به سبب اقامت طولانى در استانبول، نزد ترکها به «حبیب افندى» و «میرزا حبیب افندى» شهرت یافته و در دانشنامههاىترک دو مقاله درباره او زیر دو نام اخیر چاپ شده است ( دانشنامه ترک، ج ۱۰، ص ۲۶۲؛ دانشنامه اسلام بنیاد دینى ترکیه، ج ۱۴، ص۳۷۰).
میرزا حبیب بنی تا سالهاى اخیر در ایران، و بهطور کلّى چندان شناخته شده نبود و ارزشهاى ادبى و تحقیقى کار او از جنبههاىمختلف تقریباً بکلّى مغفول مانده بود. پژوهشهاى محمدعلى جمالزاده و مجتبى مینوى به این کشف انجامید که حاجى باباى اصفهانىو ژیل بلاس، دو شاهکار ترجمه در زبان فارسى و از نمونههاى درخشان تحوّل در نثر فارسى معاصر، نمىتوانسته به قلم کسى جز میرزاحبیب باشد ( ادامه مقاله؛ مینوى، ص ۳۱۲؛ آرینپور، ج ۲، ص ۴۰۲). پژوهش در تاریخ دستور زبان فارسى و اشارات جلال الدینهمایى در مقاله «دستور زبان فارسى» در مقدمه لغتنامه دهخدا (ص ۱۴۷ ـ ۱۱۰) به پیشاهنگى میرزا حبیب در دستورنویسى گواهىداد. انتشار چند مقاله از ایرج افشار (۱۳۳۹ ش، ۱۳۴۲ ش، ۱۳۴۴ ش) درباره او، اشارات پژوهشگران دیگر در خصوص پیشگامى او درهنرهاى نمایشى (از جمله ملکپور، ۱۳۷۹ ش، ص ۱۶۵) و نیز زمینههاى دیگر، مثلاً فرهنگ عامه، و سرانجام برگزارى مراسمى دربزرگداشت وى ( پایان مقاله) اندک اندک به شناخت بهتر جایگاه او در ادب معاصر فارسى کمک کرده است، هر چند که تا دیوان اشعاراو و سایر نوشتههاى چاپ نشدهاش انتشار نیابد و پژوهشهاى متعدد، جنبههاى ناشناخته زندگى و ارزشهاى چند گانه آثار او را عیاننسازد، نمىتوان درباره وى با قطعیّت علمى سخن گفت.
میرزا حبیب بنی در ۱۲۵۱ ق در خانوادهاى روستایى به دنیا آمد. تحصیلات مقدماتى را در زادگاهش بِنْ به پایان برد و ظاهراً بهقصد ادامه تحصیل به تهران و بغداد سفر کرد و در شهر اخیر به مدت چهار سال به تحصیل مشغول بود. از جزئیات سوانح زندگى وى دراین شهر، اطلاعى بیش از آنچه منابع به تبعیّت از هم تکرار کردهاند، در دست نیست ( خان ملک ساسانى، ص ۱۱۰ به بعد). گفتهاند کهدر بغداد ادبیات، فقه و اصول و چند زبان آموخته و در عین حال با محفلهاى با بىمسلکان فرارى و تبعیدى و ناراضیان سیاسى آمد ورفت داشته است (سنجابى، ص ۱۱۵) و احتمال دارد که آشنایى او با بابیان در نگرش سیاسى وى تأثیر گذاشته باشد، هر چند که در آثارمنتشر شدهاش نشانهاى از این گونه تأثیرها دیده نمىشود.
میرزا حبیب بنی پس از بازگشتن به تهران با روشنفکران، و بهویژه با میرزا ملکم خان ناظم الدوله حشر و نشر داشته و حتى بهارتباط با محفلهاى ماسونى متهم شده است، گرچه تاکنون سند یا دلیل محکمى دالّ بر ارتباط با او با اینگونه مجامع به دست نیامدهاست (همان، ص ۱۱۶؛ درباره ارتباط با ماسونیّت رئیسنیا، ج ۱، ص ۲۰۲). در هر حال در تهران به لامذهبى، دهریگرى و بىدینىمتّهم شد (حاجى پیرزاده، ص ۴۱). البته این اتّهامهاى کلّى را به همه فراماسونها، و بالاخص به میرزا ملکم خان، زدهاند. قدر مسلّم آنکهمیرزا حبیب در سلک دگراندیشان زمان خود بود و حکومت وقت در جریان دیدگاههاى انتقادى آنان قرار داشت و فعالیتهایشان را زیرنظر گرفته بود. کتابچهاى در مذمت و بر ضد محمدخان سپهسالار (در گذشته ۱۲۸۴ ق) صدراعظم، مردى جاهل و عامى، نوشته و وى رادر آن سخت هجو کرده بودند. میرزا حبیب به اتهام نوشتن این کتابچه تحت تعقیب قرار گرفت و در ۱۲۸۳ ق از ایران نفى بلد شد (ناطق،ص ۲۷؛ بالایى؛ کویىپرس، ص ۴۲).
در دانشنامه ترک آمده است که میرزا حبیب در حالى از خاک ایران وارد خاک عثمانى شد که زخمى بود و او را دنبال مىکردند (ص۲۶۲). ظاهراً این مطلب در جاى دیگرى نیامده است. همین منبع مىگوید که على پاشا صدراعظم عثمانى او را به حضور پذیرفته است(همانجا) و دستور داده به وى شغلى واگذار کنند، اما قراین نشان نمىدهد میرزا حبیب در آن زمان، که هنوز اثر ى پدید نیاورده بود، ازچنان شهرتى برخوردار بوده که با وى اینسان رفتار کرده باشند. در واقع سوانح این بخش از زندگى او نیز کاویده شده نیست و احکامتأیید نشده نظیر اینها محل تردید است.
میرزا حبیب بازمانده عمر خود را، حدود سى سال، در استانبول گذرانید و از راه خدمت در وزارت معارف عثمانى، تدریس در معلمخانه ایرانیان و مراکز دیگر گذران کرد (حاجى پیرزاده، ص ۴۱). عثمانى در آن زمان نهضت تنظیمات را از سر گذرانده بود و شهر استانبولاز فعالترین شهرهاى اسلامى قرن نوزدهم در اخذ تمدّن اروپایى و نهادهاى مدنى و از مهمترین مراکز تجمع ایرانیان دگراندیش، ناراضىو مخالف دولت، و محل انتشار جراید مختلف بود (رجایى، ص ۹۸ و بعد). جرگهاى از ایرانیان روشنفکر هم در استانبول تشکیل شدهبود و میرزا حبیب به آن محفل، و نیز به محافل تجدّد خواهان رفت و آمد داشت و از طریق آنها با فرهنگ و تمدن غربى آشنا مىشد(آدمیت، ص ۹ و بعد؛ پیشگفتار بر حاجى باباى اصفهانى، ص ۱ . میرزا حبیب هم سن و سال طالبوف و حاج زینالعابدین مراغهاى ودوست و همکار شیخ احمد روحى و میرزا آقاخان کرمانى بود، که همگى از پیشروان تجددّخواهى بودند. ظاهراً میرزا آقاخان کرمانىمدت دو سال در منزل میرزا حبیب ساکن بوده و نوشتههاى او را به اصطلاح امروزى ویرایش مىکرده است ( افضل الملک، مقدمههشت بهشت؛ دولتآبادى، ج ۱، ص ۱۵۹؛ افشار، ۱۳۳۹ ش، ص ۴۹۷). درباره دوستى و همکارى میرزا حبیب و شیخ احمد روحى، ونیز این دو با میرزا آقاخان کرمانى، اشارات بسیار است ( افشار، همانجا). پیوندهاى نزدیک میان این سه تن و آثارى که از آنان به جامانده است، گرایشهاى تجدّدخواهانه و اقبال آنان را به انواع دیگرى از فعالیتهاى ادبى و پژوهشى، که به اهمّ آنها در میان آثار میرزا حبیباشاره مىشود، آشکارا نشان مىدهد.
تأثیر تجددّگرایانه و چشمگیر میرزا حبیب در تحوّل نثر جدید فارسى بویژه با این سه اثر نمایان است: حاجى باباى اصفهانى (براىجزئیات بیشتر ادامه مقاله)؛ ژیل بلاس (نوشته لُساژ(۲)( و مردم گریز/ گزارش مردم گریز (ترجمه منظوم، نوشته مولیر(۳)(. ترجمههر سه اثر به گونههاى مختلف دیدگاه انتقادى از وضع اجتماعى ـ سیاسى موجود را در میان خوانندگان دامن مىزد و طبعاً حکومتمستبدانه حاکم بر ایران عصر قاجار و نیز حکومت خودکامه عثمانى، که در آن زمان تحرکّات اجتماعى ناشى از جنبش «ترکهاى جوان» رازیر قید حکومتى قرار داده بود، نمىتوانستند با ترویج این نوع از ادبیات با دیدگاههاى انتقادى آن موافق باشند. انتساب میرزا حبیب بهجنبش «ترکهاى جوان» مىتوانست پیامدهاى پیشبینى نشدهاى براى وى داشته باشد و به همین علت نام وى بر ترجمهها ذکر نشدهاست و خطایى که ادوارد براون در تاریخ ادبیات ایران مرتکب شده و ترجمه حاجى باباى اصفهانى را به شیخ احمد روحى نسبت داده،در آثار دیگرى هم تکرار شده است، و حتى در اثر دقیقى چون دایرهالمعارف فارسى، ذیل مقاله «احمد روحى»، ترجمه حاجى باباىاصفهانى و ژیل بلاس، هر دو، به شیخ احمد روحى نسبت داده شده است (مصاحب، ج ۲، ص ۶۴). مجتبى مینوى با تحقیق و تطبیق بهاین نکته وقوف یافت که ترجمه ژیل بلاس به قلم میرزا حبیب است، نه دکتر محمدخان کرمانشاهى، معروف به کفرى (آرینپور، ج ۲،ص ۴۰۲)، و محمدعلى جمالزاده پس از سالها دقت و تأمل یقین یافت که ترجمه مردم گریز را نمىتوان به مترجمى جز میرزا حبیبنسبت داد، و اخیراً هم بررسیهاى مریم سنجابى درباره سبک کار و روش میرزا حبیب، شواهد متقنترى به سود فرضیه جمالزاده به دست آمده است ( سنجابى، ص ۱۱۳ به بعد)؛ در ضمن مردم گریز ظاهراً نخستین نمایشنامهاى است که در ۱۲۸۶ ق از زبانى بیگانهبه فارسى ترجمه شده (قانونپرور، ص ۵۲۹) و «نخستین تجربه در زمینه انتقال یک نمایشنامه فرنگى به زبان فارسى» بوده است(ملکپور، ۱۳۷۹ ش، ص ۱۶۵).
از مقایسه این سه ترجمه، پیشگاهى میرزا حبیب در ترجمه معاصر فارسى و دستاورد او در این کار پیداست: اتّخاذ روشى سنجیده ودر آمیخته به ذوق هنرى در ترجمههایى که بنا به مورد گاه کاملاً دقیق، امین، وفادار و لفظ به لفظ و گواه تسلّط چشمگیر او به زبانهاىمبدأ و مقصد در ترجمه و کشف روح و حال و هواى اثر است، و گاه ترجمه آزاد، غیردقیق، اما کاملاً موفق، که نشانه چیرهدستى او در نثرفارسى و وقوف زیرکانه به اوضاع و احوال اجتماعى ـ سیاسى زمان است. تسلّط میرزا حبیب به چند زبان و به اصطلاحات، تعبیرها،حکایتها، ضربالمثلها و ظرایف زبانى و لحنى، قدرت طنز و هزل، طبع تواناى شاعرى و قدرت قافیهسازى و موزونتراشى وسجعسازى و استفاده هنرمندانه از وزن کلام و آهنگ واژهها و امتیازاتى دیگر جایگاه وى را در ترجمه فارسى در مرتبه کم مانندى قرارداده است (خانلرى، ج ۳، ص ۲۹۶؛ یوسفى، ص ۴۱ به بعد؛ امامى، ص ۴۳ به بعد؛ سنجابى، ص ۱۳۵ به بعد).
نسخه خطى ترجمه ژیل بلاس به خط میرزا آقاخان کرمانى در کتابخانه دانشگاه استانبول موجود است (مینوى، ص ۳۱۲). ترجمهمنسوب به دکتر محمدخان کرمانشاهى، معروف به کفرى ( مشار) چاپ بدون تصرّف همین نسخه است (مینوى، همانجا). نسخهدیگرى هم از ترجمه در کرمان پیدا شده که احتمالاً باز ماندهاى از کتابخانه میرزا آقاخان کرمانى است، و هما ناطق به نقل از محمدابراهیمباستانى پاریزى مىگوید که وجود برخى اصطلاحات خاص کرمانى در این ترجمه، این فرضیه را قوّت مىبخشد که میرزا آقاخان کرمانىنه تنها در استنساخ که در ترجمه آن نیز با میرزا حبیب همکار بوده است (ناطق، ص ۳۳ و بعد). ناطق همچنین مىافزاید که میرزا حبیبژیل بلاس و مردم گریز را با همان نیّت سیاسى به فارسى برگردانده که حاجى باباى اصفهانى را (همو، ص ۲۹؛ براى مشخصات چاپىژیل بلاس مشار).
مردم گریز/ گزارش مردم گریز، ترجمهاى است منظوم، سرشار از نقل اقوال از بزرگان ادب فارسى و تلمیحات ادبى که در ضمن،فارسى محاورهاى عصر قاجار لا بهلاى آن نمایان است (براى جزئیات بیشتر سنجابى، ص ۱۱۴ به بعد). احتمال دادهاند که میرزاحبیب در ترجمه آن به ترجمه ترکى هم نظر داشته است، ولى مطمئناً از فرانسوى به فارسى ترجمه شده است (همو، ص ۱۱۸). اینترجمه نخستین بار در استانبول (چاپخانه تصویر افکار، ۱۲۹۵ /۱۸۶۹ ق) چاپ شده، اما روى جلد نام مترجم ذکر نشده است (همو،ص ۱۱۴). مردم گریز را حلقه واسطى میان نمایشهاى روحوضى سنّتى و کمدیهاى جدید مىدانند (ملکپور، ص ۱۴۹ بعد)، اثرى کهمضمون آن باب دندان میرزا حبیب و عرصه اِعمال توانایىهاى او در استفاده از طنز، هزل، فرهنگ عامه و بازیهاى زبانى و شگردهاىقلمى بوده است (براى آگاهى از کم و کیف ترجمههاى این کتاب و مشخصات چاپى آنها ملکپور، ۱۳۶۳ ش، ص ۳۲۴ به بعد).
دستور سخن (استانبول، ۱۷۸ .۱۲۸۹ ص)؛ دبستان فارسى (استانبول، ۱۳۵ .۱۳۰۸ ص)؛ خلاصه رهنماى فارسى (استانبول،۹۶ .۱۳۰۹ ص)؛ و رهبر فارسى (استانبول، ۵۵ .۱۳۱۰ ص) کتابهایى است که میرزا حبیب درباره دستور زبان فارسى تالیف کرده است(افشار، ۱۳۴۴، ص ۱۵۵ به بعد). همایى مىگوید او نخستین کسى است که کلمه «دستور» را براى عنوان کتابى درباره قواعد زبان فارسىبه کار برده و این قواعد را از عربى جدا ساخته و قواعد دستورى فارسى را از دایره تقلید از صرف و نحو عربى بیرون برده است (ص ۱۲۶و بعد؛ نیز نگاه کنید به: احمدىگیوى، ج ۱، ص ۳۰). براساس اطلاعاتى که فعلاً موجود است، مىتوان گفت که او در عین حال نخستینکسى است که اجزاى کلام را در زبان فارسى بررسى و طبقهبندى کرده است، هر چند که خود را مبتکر این طبقهبندى نمىداند، و میرزاعبدالعظیم خان قریب از الگوى او پیروى کرده است ( صفوى، ص ۲۶ و بعد). نیز احتمال مىرود که به لحاظ آشنایى با زبانفرانسوى، از تقسیمبندیهاى فرنگى در طبقهبندى دستورى گرتهبردارى کرده باشد (همانجا).
مخبرالسلطنه هدایت که زبان آلمانى مىدانسته است، مىگوید میرزا حبیب بعضى قواعد صرف آلمانى را با فارسى تطبیق داده و اینکتاب را در اصل براى آموزش زبان فارسى به وارموند آلمانى در استانبول تدارک دیده است (ص ۱۱۰). همچنین ادّعا شده است که کتابقانون قدسى (نوشته عباسقلى آقا باکیخانوف، تفلیس، ۱۲۴۷ ق/ ۱۸۳۱) در دستور زبان فارسى، نزدیک به چهل سال پیش از دستورسخن تالیف شده است (رئیسنیا، ج ۱، ص ۵۰۴). در باب علت و انگیزه تألیف دستور فارسى، توجیهها متفاوت است (براى مثال هدایت، همانجا؛ خان ملک ساسانى، ص ۱۱۳ و بعد؛ آرینپور، ج ۲، ص ۴۰۰؛ امین ریاحى، ص ۲۴۵)، آنچه مسلّم است اینکه میرزاحبیب که به تدریس زبان فارسى اشتغال داشته، نیاز به تدوین کتابى منظّم را در زمینه دستور احساس کرده است و آشناىاش با زبانهاىخارجى و ذهن نوآور و تازه جویش نیز یاور او در این راه بوده است.
میرزا حبیب بنی در دیباچه دستور سخن به این نکته اشاره کرده است که شمارى از ادیبان و عارفان ترک نزد وى فارسىمىآموختهاند و او در صدد بر آمده است که نه تنها قاعدههاى زبان فارسى را از طریق کتابچهاى به آنها بیاموزد، بلکه راههاى کاربردواژههاى عربى در فارسى و مأخوذ از عربى را به آنها آموزش دهد ( دیباچه). در هر حال چه پیشگامى میرزا حبیب در تدوین نخستیندستورهاى زبان فارسى اثبات شود و چه نشود، سهم او در تکوین این بحث و حق تقدّم او قابل انکار نیست. در ضمن دبستان فارسى ودو کتاب دستورى دیگر او، سادهتر و مختصرتر از دستور سخن و براى کاربردهاى متفاوت، از جمله آموزش دستور به شاگردان مدارس،تدوین شده است.
آثار میرزا حبیب بنی را مىتوان مجموعاً به دو دسته عمده چاپ شده و نشده تقسیم کرد.
از جمله نوشتههاى چاپ نشده وى دیوانغزلیات و هجویاتى است که به خط خود اوست و با مقدمه کوتاهى در احوال وى همراه است. این مجموعه، که به لحاظ استهجان ورکاکت و بىپروایى در کاربرد واژهها و تعابیر تاکنون امکان انتشار نیافته است، در استانبول به صورت خطى نگاهدارى مىشود ( خانملک ساسانى، ص ۱۱۱؛ سبحانى، مدخلهاى ۷۱۲ .۲۶۶ و ۱۵۱۹؛ براى نمونههایى از شعرها مصاحبى نائینى، ج ۲، ص ۷۴۰ـ ۷۳۵). مجموعه شعرهاى میرزا حبیب با تخلّص دستان معروف است. مجتبى مینوى از آثار چاپ نشده میرزا حبیب و محفوظ درکتابخانه دانشگاه استانبول عکس تهیّه کرده است ( دانش پژوه، ج ۲، ص ۱۹۶؛ ج ۳، ص ۵۰). از آثار چاپ شده او خط و خطاطان(استانبول، ۲۸۵ .۱۳۰۶ ص، به ترکى عثمانى؛ ترجمه فارسى با عنوان تذکره خط و خطاطان، تهران، ۱۳۶۹ ش) به ویژه در ترکیه بیشترشهرت دارد، تا بدان حدّ که الپ ارسلان در معرّف مقاله «حبیب افندى»، اشتهار اصلى وى را به لحاظ تالیف این کتاب دانسته است (ص۳۷۰). این کتاب، تاریخ و راهنماى شناختن خطوط، به ویژه خط نستعلیق، و شرح احوال خطّاطان بزرگ در قرون نخستین اسلامى، اعماز عرب و عجم و خوشنویسان عثمانى است. در ترکیه بر بخش خطاطان عثمانى این کتاب تاکید ویژه کردهاند ( همانجا؛ خان ملکساسانى، ص ۱۱۷؛ مقدمه ترجمه فارسى، ص ۷). غرائب عوائد ملل (استانبول، مطبعه اختر، ۲۶۰ .۱۳۰۳ ص) اثرى است تألیفى وترجمهاى به زبان فارسى در وصف عادات و رسوم و خلقیات ملتها. ظاهراً هدف از تدوین این کتاب آشنا ساختن ایرانیان با تمدّن جدیدغرب و عقب نماندن از ترکان عثمانى بوده است (خان ملک ساسانى، ص ۱۱۶؛ افشار، ۱۳۴۲ ش، ص ۸۰ به بعد). دیوان اطعمه (سرودهابوالقاسم حلاّج شیرازى، استانبول، ۱۳۰۲)؛ دیوان البسه (سروده نظام الدین محمود قارى یزدى، استانبول، ۱۳۰۳ ق)؛ منتخبات عبیدزاکانى (با مقدمه فرانسوى از فرنه، استانبول، ۱۳۰۳ ق) از جمله کتابهایى است که تصحیح کرده است و به دیوان البسه و اطعمه دوواژهنامه در پایان کتاب براى بازیابى واژگان افزوده است. از آثار دیگر او مىتوان از برگ سبز (استانبول، ۱۳۰۴، در تعلیم زبان فارسى)؛منتخبات گلستان سعدى (استانبول، ۱۳۰۹) یاد کرد.
میرزا حبیب از پیشگامان کاربرد شیوههاى نوین پژوهش در قلمرو ادبیات فارسى است (افشار، ۱۳۳۹، ص ۴۹۱). گذشته از تسلّطبىمانند در نگارش نثر فارسى، در سرودن شعر، ساختن نظم و کاربرد فنون، صنایع، طرائف و ظرایف ادبى چیره دست است، هر چند درمرتبه شاعران درجه یک قرار نمىگیرد (دانش، ص ۲۷؛ براى آشنایى با درجه تسلّط او بر شعر مصاحب نائینى، همانجا). نزدیک بهپنجاه غزل حافظ را به شیوه عبید زاکانى تضمین کرده است و چکامههاى نوروزى بسیارى سروده که در شمارههاى مختلف روزنامه اخترچاپ شده است. در اواخر عمر در مدح ناصرالدین شاه و معین الملک سفیر ایران در باب عالى شعرهایى سروده است ( رئیسنیا، ج۱، ص ۵۱۳ و بعد). به ترکى هم شعر مىگفته است (الپ ارسلان، ص ۳۷۱). در طنزپردازى شیوه طنز عبید زاکانى را با لحن روایىداستان بلند و روال گزارش اجتماعى و انتقادى در آمیخته (سپانلو، ص ۳۲) و با انبوهى از اصطلاحها و تعبیرهاى عامیانه، که در ضمنگواه تسلّط کم مانند وى به گنجینه فرهنگ عامه است، ترکیب کرده است. ویژگىهاى سبکى میرزا حبیب در طنزپردازى، با آنکه استعدادبررسى مستقل دارد، هنوز مستقلاً مطالعه نشده است. حاجى پیرزاده در سفر به استانبول، که از نزدیک شاهد کار و زندگى وى بوده است،مىگوید طبع او هنوز هم به لهو و شوخى میل دارد (ص ۴۱). حاجى پیرزاده این ویژگى میرزا حبیب را یادگار بازمانده جوانى او و بر اثرحشر و نشر بالامذهبها و بىپرواها مىداند (همانجا). نیز مىافزاید که اصطلاحات و لغات عامیانه و گمشده و فراموش شده را کهمکتوب نبوده است، با زحمت گردآورى و تدوین مىکرده است (همانجا).
میرزا حبیب در استانبول دوبار ازدواج کرد و یکى از همسرانش چرکس بود. از این دو زن صاحب سه پسر به نامهاى کمال، جمال وجلال شد. به یکى از پسران وى اشاره مىکنند که نه تنها آثار پدر را نمىشناخته، بلکه زبان فارسى هم نمىدانسته است (حاجى پیرزاده،همانجا؛ خان ملک ساسانى، همانجا). زندگى میرزا حبیب در استانبول با فراز و فرود همراه بوده و حتى یک بار نیز وى مغضوبمقامات عثمانى قرار گرفته و مدتى کار خود را از دست داده است (آرینپور، ج ۲، ص ۳۹۵). حاجى پیرزاده زمانى میرزا حبیب را دیده کهدوره آسودگى و رفاه و همنشینى با شمارى از سرشناسان استانبول را مىگذرانده است (همانجا). برخى اشارات هم از این حکایتمىکند که در اواخر عمر از شرّ و شور عصر جوانى کاملاً افتاده و با مقامات سیاسى سفارت ایران در باب عالى نشست و برخاست داشتهاست، و روزنامه اختر که میرزا حبیب هم با آن همکارى داشته، ظاهراً وسیله مناسبى براى جلب و جذب مخالفان سیاسى ایران درعثمانى بوده است (براى جزئیات بیشتر رئیسنیا، همانجا؛ آدمیت، ص ۲۳؛ سنجابى، ص ۱۴۰).
میرزا حبیب در آستانه شصت سالگى به بیمارى سختى دچار شد و براى معالجه با آبهاى معدنى به بورسه رفت، اما مداوا نشد و درهمانجا درگذشت و مدفون شد. تاریخ مرگ وى را متفاوت ذکر کردهاند (۱۳۱۱ ق/ ۱۸۹۳ و ۱۳۱۲ ق/ ۱۸۹۴، الپ ارسلان، همانجا؛دانشنامه ترک، همانجا).
کنگره بزرگداشت «میرزا حبیب دستان بنى» ]میرزا حبیب اصفهانى[ در مرداد ماه ۱۳۷۹ در شهرکرد برگزار شد ( توفیقى؛ زمانىپور،«درآمد»). ایرج افشار طىّ یادداشتى به تغییر نام میرزا حبیب و به نقض اصول در تغییر دادن بىمورد نام مشاهیرى چون میرزا حبیباصفهانى اعتراض کرده است (۱۳۷۹ ش، ص ۵ . او در این یادداشت از اطلاعات و مسموعات محلّى خبر داده که براى نخستین باردرباره میرزا حبیب و در این کنگره بیان شده است، و به نسخهاى خطّى به نام «مفتاح الفلاح» اشاره کرده که ظاهراً مورخ ۱۲۷۸ ق و بهخط خود میرزا حبیب در روزگار جوانى است. تندیسى هم از او در میدان دستان شهر بن قرار دادهاند …
دستور سخن و دبستان فارسی میرزا حبیب اصفهانی(به قلم علی اکبر دهخدا)
در اواخر قرن سیزدهم و اوایل قرن چهاردهم هجری نابغه ذوق و فضل و ادب مرحوم میرزا حبیب اصفهانی ظهور کرد و به تصنیف دستور فارسی برای فارسی دست یازد و الحق گویی فضیلت از همه کس ربود اگر درست دقت کنیم و انصاف بدهیم سنگ بنای طرز قواعد و دستور زبان فارسی بدست مرحوم میرزا حبیب گذارده شده و از هر جهت شایسته و دربایست است که او را یکی از نوابغ و بزرگان فضل و ادب و از خدمتگزاران حقیقی فضل و ادب بشماریم . بسی جای افسوس است که هنوز بیشتر اشخاص این مرد بزرگ را نمی شناسند و اصلاً اسم او را نشنیده و از خدمات برجسته او آگاهی ندارد آنان هم که او را می شناسند تاکنون در حق شناسی و تعظیم و تجلیل او کوتاهی ورزیده اند . بر ذمه ماست که از این مرد بزرگ که خداوند ذوق و ابتکار بوده و عمر خود را در خدمت به زبان و ترویج ادبیات فارسی صرف کرده و تا آنجا که ما اطلاع داریم پیوسته در زیر شکنجه و دانشمندآزاری روزگار سفله نواز بسر برده است در این محضر شریف و این انجمن بزرگ که از حامیان علم و ادب تشکیل یلفته است قدردانی و سپاسگذاری کنیم . روان اینگونه رادمردان شاد و تربتشان به رحمت الهی سیراب باد .
نخستین کسی که کلمه ‹ دستور › را برای نام کتاب قواعد زبان پارسی اختیار کرده و قواعد فارسی را از عربی جدا ساخته و از دایره ترجمه و تقلید عرب قدم بیرون نهاده و بالجمله برای زبان فارسی مستقلاً تا آنجا که می توانسته اصول و قواعدی مرتب نموده میرزا حبیب بنی است .
در دیباچه کتاب دستور فارسی که بنام دبستان پارسی نامیده است می نویسد :‹ من بنده شرمنده حبیب اصفهانی پس از نوشتن کتاب دستور سخن و چاپ کردن آن به اهتمام بندگان جناب مستطاب اجلّ اکرم حسنعلی خان امیر نظام مدّظله العالی چون دیدم که نسخه آن در کار انجام پذیرفتن است و به نظر پاره ای نسخه آن قدری مطوّل می نماید خواستم تا جزو قواعد پارسی آن را با همان زبان باز کتابچه ای سازم که پارسی زبانان عموماً از آن بهره اندوزند و کودکان کتاب و دبستان از آن دستور زبان خویش آموزند . در عبارت قدری از نسخه پیش مختصرتر ولی در معنی بسیار مکمل تر نوشتم و جزو عربی آن را طرح کردم و این محصول چندین ساله تعلیم خود را مسمی باسم دبستان پارسی گردانیدم ›.
حکایاتی از میرزا حبیب دستان بنی :
‹ یکی نیمه شب در خانه ای بزد . صاحبخانه سر از دریچه بیرون کرد که کیست ؟گفت من فلان ، پسر فلان ، داماد فلان هستم . جایی می خواستم شب را بگذرانم . صاحب خانه دریچه را بست و گفت این همه فلان در خانه من نمی گنجند .
‹ از جایی نقل شده است ›:
‹ پس فردا در دکان پنبه فروشی نشسته بودیم . میل انگور داشتیم . هر چند تردد کردیم که کفش بانی پیدا شود که کفش ما را قلعی کند آن چنان سرکه دوزی نیافتیم که نعل تواند کرد . آخر این راه را پیاده خواب کردیم به جهت آن کیفیت ما را معجون نکرده بودند و تخم های خربوزه بیرون آمد و نتوانستیم آن اسب را سواری کرد ، به جهت آن که آدمی هر چند گرسنه شود جامه کوتاه نمی تواند پوشید . با وجود اینکه نبیره دختر عموی پسر بی بی کوچک و بی بی بزرگ که برادرزاده استاد حاجی محلفه باف باشند . گفتیم ای برادر اسب مردم را بی سجاف مداون و … ›
‹ حکایت نحوی با کفشگر ›:
نحوی به در دکان کفشگری رفت و گفت ابیت اللعن و القن باباک رحم الله اتک و اباک اینک تحیت عرب پیش از اسلام و لیکن به آیین امروزه علیک افضل البرکات و اسلام چه تویی شایسته به این عزت و اکرام بدان که من قاری قرآنم و مفسر آن . در مقامات تحریری و دره نادری و کشاف زمخشری و امثال میدانی ، تتبع و تفحص کامل دارم و لغات عربیه را از کتب و مصنفات سیبویه نفطویه و خالویه و قاسم بن کمیل و نصر بن شمیل فرا گرفته ام ( و به همین ترتیب ) مقداری دیگر مطلب به زبان نحوی می نویسد تا این که ) چون نحوی سخن بدینجا رسانید کفشگر را دیگر حوصله شنیدن نماند و طاقتش طاق گردید ، از جای برخاست و با شدت تمام بدین سوی و آن سوی روان ، دندان به دندان فشرد و آوازش در گلوگره می شد . از دکان برون جست و گریبان نحوی بگرفت . پس کفشگر روی به نحوی آورد که ای آخوند ملازرمدی ! ای نستعلیق گوی مزخزف باف ! ای قلنبه خان جفجاف ! ای کلپتره گوی قلنبوس ! ای تلخ ایلدوس ! ای یابوی مندبور ! ای مرده خور لنده هور ! ای گوساله گاو نا تراشیده ! ای نره خر ناخراشیده ! ای نخاله نمالیده ! ای گورستان گرد حلواخور ای هرزه گوی هرزه چانه ! ای کرم آبدست خانه ! ای قنبرک کنج مدرسه ! ای شپشوی پرتزویر و شیطنت ! ای مفتخور غول دبنگ ! ای دنکال الدنگ ! ای دبنگ دبنگوز ! ای غوز بالاغوز ! ای نره خر جوز علی ! ای آروغ برملا ! ای دبنگوز مغربی … (دنباله دارد ).
نمونه ی از اشعار میرزاحبیب دستان بنی:
دیشـب به رقـص برخـاست آن فـتنه نشسته
یک دل درسـت نگذاشـت با طـره شـکـسته
دامن کشان همـی کوفت پایی و دستی افشاند
زانسان که عقل و دین را شد دست و پای بسته
در بــزم می پـرسـتـان می داد نـقـل مستان
چشـمـش به عـشوه بادام لعلش به خنده پسته
آثارمیرزاحبیب دستان بنی:
-تالیفات
۱- دستور سخن
۲-دبستان سخن خلاصه دستور سخن
۳-عجایب و غرایب ملل
۴-تذکره خط و خطاطان به ترکی
۵- خط و خطا طان به فارسی
۶-دیوان شعر
۷- مجموعه ایر نامه
۸- بوستان قرآن
ترجمه
۱- ترجمه حاجی بابا اصفهانی اثر جیمز موریه در قالب قصه و داستان
۲- ترجمه ژیل بلاس مولیر
۳- ترجمه نمایشنامه مردم گریز
حاشیه نویسی و تشریح
۱- مفتاح الفلاح
۲-دیوان البسه(نظام الدین محمود قاری یزدی)
۳-دیوان اطغمه و اشربه
۱۶ اسفند, ۱۳۹۴ at ۲:۲۹ ب.ظ
عالی بود ممنون از شما تشکر میکنم انشا الله موفق و پیروز باشید خدا به همراهتان
۴ آذر, ۱۳۹۶ at ۵:۳۲ ب.ظ
بسیار ممنون اگر ممکنه اشعار بیشتری بزارید
۹ آذر, ۱۳۹۶ at ۱:۵۸ ب.ظ
باسلام وتشکر از جنابعالی بخاطر مقاله مبسوط وکامل در معرفی این ادیب وفرزانه ناشناخته .موفق باشید لطفا اگر نسخه pdf اثار میرزا حبیب (به جزحاجی بابای اصفهانی) رادارید ایمیل نمایید ممنون
به امید روزی که اثار ان بزرگوار چاپ شوند