شهید وهاب شهرانی : مسئول واحدتبلیغات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی« شهر کرد»
در سال ۱۳۳۹ در روستان «کران »درشهرستان «فارسان» ودر استان «چهارمحال وبختیاری»، در خانوادهای بسیار مستضعف و ستم کشیده از حکومت فاسد پهلوی وخانهای ظالم که درآن دوران در روستاها حاکم جان ومال مردم بودند ؛بدنیا آمد.
شهید شهرانی خود دراین باره می فرماید:
دوران تحصیلات ابتدائیم را در همان روستای کران تمام کردم و سه سال دوه راهنمائی را با مشقت فراوان که همکلاسیهایم شاید بیشتر بیاد داشته باشند در آن سرما و کولاک شدید منطقه خودمان از کران به فارسان میرفتم و درس میخواندم. بعد از آن با همّت برادر عزیز و بزرگوارم ،مظاهر عزیز که شبانه درس میخواند و روزها در ذوبآهن اصفهان کار میکرد و فشار طاقتفرسایی را تحمل میکرد، بنده توانستم در اصفهان ادامه تحصیل بدهم و تا دوم نظری ( رشته فیزیک ریاضی) در آنجا بودم. بعد هم در دبیرستان آیتا… شهید دکتربهشتی شهرکرد به تحصیل ادامه دادم. آمدنم به شهرکرد مصادف با اوج انقلاب اسلامی بود. کم و بیش با برادران در تظاهرات و راهپیمائیها شرکت داشتم و برنامههای مختلفی را دنبال میکردم. بعد از پیروزی انقلاب به کمیته رفتم و مدتی در آنجا بودم. بعد از مدتی سپاه تشکیل شد به سپاه آمدم و فعالیتهای خود را در غالب سپاه انجام دادم و دوباره به کمیته برگشتم. در کمیته فعّالیت میکردم تا اینکه از همه دست کشیده تا تحصیلات خود را ادامه دهم، این بود که برادران از صدا و سیمای جمهوری اسلامی شهرکرد بنده را دعوت کردند و خواستند که با آنها همکاری کنم. مدّت ۹ ماه در آن مرکز مشغول نویسندگی و گویندگی بودم. در همین اوقات بود که جنگ تحمیلی شروع شد .بارها خواستم به جبهه بروم امّا چون پاسدار نبودم موافقت نکردند. زیرا آن زمان فقط پاسداران به جبهه میرفتند. لذا تصمیم گرفتم، دوباره به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بازگردم .از زمانی که به سپاه رفتم بر حسب وظیفه شرعی مسئولیتهای مختلفی را بر عهده گرفتم. اکثر کارم در روابط عمومی سپاه بود. برنامه رادیوئی سپاه را ادامه و اجرا میکردم. مدتی هم به اداره کل ارشاد اسلامی استان دعوت شدم و در آنجا بخدمت مشغول گردیدم. پس از طی مدتی از ارشاد به سپاه برگشتم و در سپاه شهرکرد در واحدهای مختلف کار کردم. دوباره از طرف ارشاد اسلامی دعوت کردند که به آنجا بروم و باز هم با مسئولیت قبلی و اضافه بر آن سرپرستی اداره کل ارشاد اسلامی رانیز به بنده واگذار کردند. تا اینکه مأموریتم در آنجا به پایان رسید و به سپاه رفتم و فعالیتهای خود را بار دیگر در قسمتهای مختلف آن، از جمله عملیات سپاه ادامه دادم تا اینکه به اصرار برادرم به روابطه عمومی رفتم و این دفعه نیز مسئولیت برنامه رادیویی را به عهدهام گذاشتند . پس از مدتی بعنوان مسئولیت هماهنگی روابط عمومی سپاه پاسداران شهر کرد منصوب شدم. در تمام مسئولیتها سعی کردم آنطور که باید و شاید به نحو احسن کارم را انجام دهم. خودم میدانم و بیش از هر کسی هم میدانم که لغزشهایی هم داشتهام. من در زندگی سه امید و آرزو داشتم. اول آرزو داشتم که امام عزیز را زیارت کنم که خوشبختانه موفق شدم و با خانوادههای شهدا بزیارتش رفتم. دوّم اینکه به مکّه مُعَظّمه بروم، این آرزو برآورده نشد. سوم اینکه قبرآقا امام حسین(ع) را زیارت کنم که با این امید و آرزو در این راه گام برمیدارم. اگر خدا بخواهد و مصلحت بداند.
این شهیدگرامی پس ازمجاهدات وحماسه آفرینی های بی شمار درعملیات والفجر مقدماتی به شهادت رسید.
یک دیدگاه ارسال کنید