به قلم: دکترعباس قنبری عدیوی(دکترای فیلولوژی) چکیده: فولکلورfolklore وفرهنگ عامیانه ی مردم بختیاری زبان یکی از گنجینه های فرهنگی ایران زمین است که ریشه در تاریخ وادبیات این ملت بزرگ دارد. هنر، موسیقی، ادبیات وآفریده های خلقی این قوم ایرانی تبار به همت شاعران، هنرمندان، خوانندگان (خونده گر xondegar ) ، ادیبان وموسیقی شناسان این مرز وبوم حفظ شده ونسل به نسل به ما رسیده است. از این میان شاعر، ادیب، موسیقی دان وخواننده ی شهیر بختیاری، شادروان بهمن علاءالدین ( ۱۳۸۵- ۱۳۱۹ ه. خ. ) نقش به سزا وپرتاثیری براحیا وماندگاری فرهنگ بختیاری دارد. دراین مقاله به آثار وتاثیر این اسطوره ی آواز وموسیقی در عصرحاضر اشاره شده است. کلید واژه ها: بهمن علاءالدین، مسعودبختیاری، بختیاری، فولکلور، موسیقی، فرهنگ عامیانه ، مقدمه: « بختیاری» یکی از اقوام شناس نامه دار وشناخته شده ی ایرانی است ،که درتاریخ سیاسی – اجتماعی ، فرهنگ وهنرایران زمین از گذشته تا کنون نقش آفرینی نموده است . مردم بختیاری به داشتن فرهنگ ( culture ) ، ادبیات ( literature ) و فولکلور (folklore ) باشکوه وغنی خود افتخار می کنند. این گنجینه ی ارزنده ریشه درتاریخ چندین هزارساله ی ایران زمین دارد . زندگی با تمام مظاهر آن چون تولد ، غم، شادی، وصل، هجران، مرگ ، و… ازکودکی تا سال خوردگی حرف های ماندگاری دارد که به زبان دل ، نسل به نسل منتقل گردیده تا به معاصران رسیده است .زندگی عشایری وکوچگری دردل کوه های بلند و« خداآفرین» وعبوراز جنگل های بلوط(balit ) ودشت های شیمبار وایل راه های « تاراز» و«منار » و… از این مردم سخت کوش ، انسان هایی با لطافت حریر وسرسختی پولاد آفریده است. درهنروادبیات سرشاراز ذوق وزیبایی ودرنبرد وحماسه استوار وچون زردکوه باشکوه وپابرجای. هنروادبیاتشان ریشه در دین واخلاق وزندگی عاشقانه ی مردان وزنان کوهستان دارد. موسیقی آنها تنها صدای ساز ودهل نیست ، طنین کوچ وزندگی ، شادی وسرافرازی وپویایی وحرکت است. این موسیقی به سبب محتوای پرمایه وهماهنگ با دل سروده های ماندگارش چونان گنجی خانوادگی ومیراثی پربها بردوش تاریخ به ما رسیده است ، مانیز چون اسلاف هنرمند وپرافتخارخود آن را به نسل های آینده خواهیم سپرد.این رسالت بزرگ فرهنگی به عهده ی تمام افراد قوم، ایل وطایفه است. کودکی که امروز لالایی می شنود وبه خاطر می سپارد تا نوجوانی که در کنار مادر خود «کارآوا » ها( ترانه های کار) را می شنود وزمزمه می کند تاپیران وسال خوردگانی که تجربه ی ایام را در پس گیسوان سفید چون قلل برف گرفته ی زاگرس حفظ کرده اند در این تعهد ایلی نقش دارند.مردمانی که با نغمه های شورانگیز خویش خاطره های گذشته را درمخمل سبز ولطیف کلام به جان ودل شنوندگان می نشانند.گاهی می خندند وزمانی اشک گرمشان گونه هایشان را خیس می کند .زمانی با غرور ملی خود « حماسه » ( epic) می سرایند و زمانی «بیت های»عاشقانه ی« بلال » را باخود زمزمه می کنند. گاهی از دل کوهستان اشعار« صیادی» و« سرکُهی » شکارچیان ایل را هم راه نی لبک چوپانان عاشق ایل که نوای محزون« شیرعلی مردون » راسرمی دهند، می شنویم. برزیگران شیفته ی بختیاری درهجران ایل وتبار خود « باوه رو » و« برزگری » می خوانند. بختیاری ها را باید به این فرهنگ وپشتوانه ی این ادبیات شورآفرین شناخت. بهمن علاءالدین ، زندگی تامرگ! شاید بتوان به جرات گفت که کمتر بختیاری زبان وحتی غیر بختیاری زبانی را می توان دید که ذوق موسیقایی داشته باشد ولی با آثار ماندگار وصدای جاودانه ی «بهمن علاءالدین » آشنا نباشد.بهمن علاءالدین فرزند میرزا محمدکریم از تیره ی زیلایی طایفه ی بهداروند است که در ۲۰/۷/۱۳۱۹ ه.خ. در منقطقه ی عشایری مسجدسلیمان به دنیا آمد. وی در لالی ومسجدسلیمان دوران تحصیل خود را گذرانده، در ۱۳۴۱ ه.خ. با گرفتن دیپلم به عنوان سپاهی دانش در ایذه وباغ ملک به خدمت شریف معلمی مشغول گردید. علاءالدین که معلمی فداکاروهنرمند بود ، با ادب واخلاق مثال زدنی خویش دربین مردم جایگاه بلندی یافت. وی که اهمیت وارزش موسیقی وفولکلور ایلی خویش را بخوبی می دانست برای حفظ وتوسعه ی آن از سال ۱۳۵۰ ه.خ. با رادیو همکاری خود را آغاز نمود و درکنار هم تباران ودوستان فرهیخته وهنرمند خویش کارهای مانایی را به جامعه ی فرهنگ مدار بختیاری تقدیم کرد وخیلی زود جای خود را در عرصه ی شعر وموسیقی به دست آورد. اگرچه کارهایی چون « دهدرلچک ریالی » ، « تنگ بلور» و «سنگ وشیشه » از آثاربومی ومحلی او پیش از انقلاب اسلامی هستند وکارهایی نیز به زبان فارسی دارد ، عمر هنری ودوران اوج این هنرمند مردمی به دهه ی شصت وتولید آثار بختیاری برمی گردد.بهمن علاءالدین ( مسعود بختیاری) در مجموعه هایی چون : «مال کنون » (۱۳۶۵)، « هی جار» (۱۳۷۰)، «تاراز » (۱۳۷۲) ، «برافتو » (۱۳۷۴)، « آستاره » (۱۳۸۲) ، «بهیگ» و «دنگ وفنگ» اوج هنرنمایی خویش را برای ماندگاری واسطوره شدن نشان داد. وی سال های پایانی عمرگرانبار خود را با اجرای چند کنسرت باشکوه درمناطق بختیاری نشین گذراند(۱) و سپس خبرناگواروتلخ کوچ همیشگی او در۱۲/۸/۱۳۸۵ که بخش های وسیعی از کشور را درسوگ این مرد بزرگ نشاند وایلی را ماتم زده کرد، آن گاه پیکردردمندش در خاک «کرج» دور از زادگاهش درجوار رحمت ایزدی آرام گرفت (۲). دردنیای هنری این فرهیخته ی نامدار نمی توان از نقش وآثارعزیزانی چون:سیروس احمدی فر، منصورقنادپور، بهمن فردوسی، جمشید احمدی ، عبدالعلی خسروی( قاید بختیاری)، عطاجنگوک، علی حافظی ودیگران غافل بود. علاءالدین وفولکلوربختیاری: معلم فرزانه وآگاه ما از دامان پرمهر مادری ودر مکتب پدرخویش فولکلوروادبیات قومی را آموخت وبا صدای داوودی خود آن را از کودکی زمزمه می کرد.صدایی که بی شک ودیعه ی پروردگارش برای پاس داشت گنج ادب وموسیقی بختیاری بود. بهمن علاءالدین را به شخصیت با وقار وشکوهمندش می شناسیم (۳) بزرگ مردی با حرکات ساده وآرام وچهره ی مهربانی که در اوج سلامت ووقار به فرهنگ وزبان مادریش خدمت صادقانه کرد، احیاگر فولکلور وفرهنگ عامیانه ی بختیاری در عصر آهن وفناوری شد.روزگاری که مردان ایل برای زندگی درشهرها وچرخاندن چرخه ی نفت در لوله هایی که کمترین بهره را خود از آن می بردند وبه مرور زمان ، زبان مادری وفولکلور تاریخی خود را فراموش می کردند تا مجبور باشند زبان انگلیسی و زبان معیاررابرای کار بیاموزند وی ضرورت این رسالت عظیم را احساس کرد ودهه هایی از عمر خود را به آب وخاک مقدسش خدمت نمود. شادروان بهمن علاءالدین با تولید کاست های صوتی وتصویری خود به عنوان یک قهرمان ملی این هنر هزارساله را ثبت وضبط کرد. درادامه ی این مقاله مصادیق احیا فولکلوربختیاری درآثار بهمن علاءالدین بررسی می شود. ۱) واژگان : الف) نام گذاری کاست ها ومجموعه های آثار: مسعود بختیاری (علاءالدین ) دراغلب نام های اشعار وحتی کاست های نوار خود از نام های بسیط ( ساده ) ومرکب بختیاری استفاده کرده است. نام هایی که یادآور طبیعت، فرهنگ، موسیقی ، آداب ورسوم ایلی این قوم بزرگ هستند . ۱- دهدرلچک ریالی:(dohdare lacak riali ) دختری با سرپوش ولچک la?ak مخمل که به رالت وسکه تزیین شده است. دختر بختیاری لچک ومینای خود را برای زیبایی جسم ومعنویت وفرهنگ پوششی خود برسردارد.نمادی برای ابهت ایلی وتندیسی از زیبایی ووقار ایل . عشق درمفهوم عشایری ساده، پراز صمیمیت وبه دوراز هوس ناکی وخوش گذرانی های کم ارزش دنیایی است. ۲- مال کنون: ( mâlkanun ) کوچ برای عشایر هم راه با تلخی وشیرینی هایی است. تلخی ترک دیاروشیرینی رسیدن به چراگاهی که گوسفندان ، یعنی تنها دارایی عشایر، در آن فربه شوند وزندگی با تولید وکاررنگ دیگری می گیرد.کوچ که ریشه درتاریخ هزاران ساله ی اقوام مادی وپارسی دارد اکنون در بختیاری به شکوه خود حفظ شده است. ۳- هی جار: ( heyjâr ) فریاد وکمک خواهی وصداکردن است . همراهی واژگان وموسیقی در این مجموعه همان «هی جار» واقعی است.امروز شاید مفهوم هی جار برای جوان امروز خیلی مفهوم نباشد اما فرهنگ آن هیچ گاه از خاطره ی ایل زدوده نخواهدشد. ۴- تاراز : (târâz ) ایل راهی برای عشایر . نامی آشنا برای عبور از خشکی وسردی به سوی آب وآیینه! ایل راه های عشایری میدان نبرد انسان ودام با طبیعت خشن وبی رحم بود برای زنده ماندن وزندگی کردن! ۵- برافتو:( baraftav ) دیار نور وروشنایی جایی که آفتاب با درخشش خود ودست نوازشگر ش آن را برای ساکنان حریم عشق وزیبایی ، قشنگ تر وسرسبزتر می کند. آنجا که جای پاهای خورشید گرم ومهربان درآن پیداست وصدای قهقهه ی کبکان وپرندگان کوهستان به گیاهانش سرود روییدن وسرسبزی را می آموزند. ۶- آستاره: ( ?âstâre ) آسمان بختیاری سرشار از ستارگان پرفروغ ونورانیی است که سال ها به این کشور نور وروشنایی وزیبایی وشکوه داده اند. آستاره نماد زنان و دخترانی است که در دامان پاک خویش سواران وسردارانی تربیت کردند تا بیاموزند که باید چون ستاره درخشید ونورخود را برای هدایت دیگران بر زمین های تاریک بخشید. ۷- بهیگ :(bahig ) عروس ایل ودختری که با فرهنگ ایلیاتی رسالت ادامه ی حیات وزندگی ایلی را عهده دار است. عروسی که فولکلور وترانه های ایلی را با صدای خود برای فرزندش زمزمه می کند وعشق ودل دادگی را برای تداوم سرزندگی به شوی خویش ارمغان می دهد. ۸- دنگ وفنگ : (dangofang ) دنیا پر است از حوادث و دنگ وفنگ هایی که هریک چونان خوان ومرحله ای در راه رستم زمانه سد می شوند وعبور از آنها نیازمند نیروی ایمان وبازوان فولادی است. این بخشی از هنر شادروان بهمن علاءالدین برای پاس داشت فولکلور ایلی است ، اگرچه آن عزم سترگ در قالب الفاظ وکلمه ها نمی گنجد! ب) فولکلور در اشعارترانه ها وتصنیف ها: سراسر اشعار وترانه هایی که سرشار از شوق وذوق یا غم واندوه وسوگ هستند واز آن نای اهورایی برآمدند، تصویری از فولکلور وادبیات عامیانه هستند وبیان آنها تلاشی است برای احیاء این گنجینه ی ارزنده. این واژگان یا از فرهنگ ایلی وفولکلور قومی بختیاری نشات گرفته اند وسرایندگان گمنام وکم آوازه پدیدآورنده ی آنها بودند یا شاعران نام آور وپر آوازه .به واژه های زیر توجه کنیم : ۱- میرمات بنگ ازنه غله مند سرپا داسته تندتند بکش نمهنی به گرما (امیردروگران بانگ می زند غله برجای ماند، داست را تندتر بکش در گرما نمانی)! ۲- برزیر نوبرزیر چپت نتنیده داسته تندتند بکش غله مند نچیده ( برزگر ای برزگر نو، بافه ی تو تنیده نشده ، داست را تندبکش غله نچیده ماند)! ۳- چه خوه شو مهی پا تش تنگی تاخروس خون گپ زنی وا همدرنگی ( چه خوب است شب مهتابی پای آتش تنگی باشی، تاهنگام خروس خوان با هم صحبتی گفتگو کنی) ! ۴- کوگ رشت خش خون هم درار صداته دربده منه مال بنگ قهقهاته ( کبک زیبای خوش خوان را بگو صدا کن، قهقهه هایت را در میان مال وآبادی پخش کن)! مال( mâl ): مجموعه ی چند سیاه چادر عشایری را گویند. ۵- کاشکی مو بیدم مرغ منه حوشت ورچیدم حیرده برنج زیرنال کوشت ( کاش من مرغ خانگی تو بودم، خرده برنج های زیر کفش تو را می چیدم)! ۶- چه خوه مال بارونه ولا بخدا پاچشمه کهرنگ تابیان یک بگرن ولابخدا چالنگ وهف لنگ ( چقدر خوب است خانوارهای عشایر کنارچشمه ی کوهرنگ توقف کنند تا ایلات چهاروهفت لنگ به هم برسند)! ۷- دلم باز ز نو شال وقوا کرد دوارته رهسه از ره مو جدا کرد ( دلم دوباره شال وقبا کرد، باز راهش را از من جداکرد)! شال وقبا کردن : کنایه ای ادیبانه است که برای عزم سفر وکوچ به کار می رود. ۲) حماسه های فولکلوری: درتاریخ شفاهی وکم نوشته ی بختیاری !! نبردهایی ماندگار برذهن ها نقش بسته است. روزگاران بسیاری داستان ایل حماسه های « حالوزال » ، « بختیار»، « محمدحسین » ، « عبده محمد للری » و… بود وپدران برای فرزندانشان قصه های جنگ ها وکشتار تلخ برادران را بیان می کردند ، درحالی که بیم فراموش کردن این فرهنگ می رفت ، این حماسه ها به همت این مردبزرگ بر زبان ها جاری شد وبرصفحه های خاطرات مکتوب نگاشته شد! ۱- ندونم جنگ شیمباره کی نهاده بختیار آشفته ره کد گشاده (نمی دانم جنگ شیمبار را چه کسی گذاشته است، بختیار آشفته وبا کمر گشوده – نه بسته – رفت). باکمرگشوده رفتن: کنایه از مضطرب وآشفته جایی رفتن. ۲- عبده ممد للری سیچه نمردی چارشنبه بیست ویکم خت گل بردی (ای عبده محمد للری- نام منطقه ای است- چرا نمردی ؟ چهارشنبه بیست ویکم گل – استعاره از معشوق او ، خدابس – رابردی ) داستان واقعی عشق این دو نفر زیباست چون با مرگ خدابس وزندانی شدن عاشق این اشعار وترانه ها بر زبان ها مانده است. ۳- چارسوار چی گنج شیرویدن دم تش صیدال بک ومندنی فرهادجونبحش (چهارسوار چون زنبور درشت درآتش آمدند، صیدال بک، ماندنی، فرهاد و جهان بخش ). ۴- حالوزال خواگوهه بس بگرین گوش اسبونتونه زین کنین ختون یراق پوش (حالوزال خوب می گوید به او گوش بسپارید- بپذیرید- اسبانتان را زین کنید وزره بپوشید). ۵- سواری زدیر ایا اردیس به دیندا دروازنه بگشین بگوین بفرما ( سواری از دور می آیدو اردویش به دنبال اوست، دروازه را بگشایید وبگویید: بفرما)!!! ۳) شاعرانه های بهمن: بهمن علاءالدین تنها خواننده ی فولکلوری نیست، او حافظه ی تاریخ وفولکلور قومی خود است. معلمی شعرشناس وشاعری آگاه که ادبیات دیروز وامروز قومش را به هم پیوند داد. او نیاز فردای گویشوران بختیاری را بخوبی می دانست و همین هدف اورا در عزمش استوارترنمود. ترانه ها وتصنیف هایی چون: مینا بنوش، خروس خون، تی به ره ودیمه ( از هی جار )، کوگ تاراز، هیاری، سحرناز، بی وفا، یاریار، ستین دل، بی قرار وآواز ( از نوار تاراز ) از توان ادبی او درساخت کلام دل نشین ،هدفمند ومتعهدش سخن می گوید.قدرت او در به کار گیری آرایه های ادبی ، فنون بلاغت وسخنوری وواژگان فصیح در این دل سروده ها نمایان است. به قطعه ی « دیمه» نگاهی بیفکنیم: مو تیام تش ایزنه سی دیدن تو ( چشمان من برای دیدن توآتش می زند – شوق دیدار تو دارد) زنده مندم به خدا بابیدن تو ( با بودن تو زنده مانده ام) چه خوه بیوی(بیای) ز ره وابا سفیده ( چه خوب است با سپیده از راه برسی) بزنه افتو وابا رسیدن تو ( و آفتاب با رسیدن تو طلوع کند) وی دیمه وای دیمه (ای دیمه ، ای دیمه ) اخم دنگل یکیمه …. (یار یک دانه ام را می خواهم ) بررسی این سروده در متن ومحتوا نمایانگر محبوب طلبی در ادب ایرانی است، آن گونه که پیشینیان گفته اند: دیدن معشوق پسندیدنی است دیدنی دیدنی دیدنی است کنایه ی هنری « تش زیدن تی » (آتش زدن چشم) به معنای اوج خواهش برای دیدار و دیدن یار است ، زنده ماندن عاشق تنها یک دلیل دارد آن هم : « زنده مندم به خدا با بیدن تو» ( زنده ماندم به خدا با بودن تو) . بیت دوم هنرمندانه گفته است: ای کاش یارمسافر با سپیده وفجر از راه برسد وباحضور او خورشید طلوع کند، چون بهانه ی طلوع چیزی جز رسیدن وآمدن یار ومعشوق است.از نظرفنون ادبی آرایه ی حسن تعلیل ( بهانگی نیکو) دراین مصرع دیده می شود. یا دراین قطعه ی «هیاری» چه اندازه می توان از عنصر تخیل وگوهر اصلی شعر، خیال پردازی ، بهره برد: کر وری گِو دی وری شو به کمینه ( پسربرخیز، برادر برخیز شب به کمین نشسته است) مر گمونت کد بسته (بستن ) صو تا پسینه ( گمان می کنی صبح تا عصر کمر بستن است) هرکه عاشق بو شوو رو نداره ( هرکه عاشق می شود شب وروز ندارد) تک سوار قافله کی انشینه ( تک سوار قافله کی منشیند)؟ آسمون تش نها به صحرا اُن اسوسه ( آسمان به صحرا آتش نهاده است و در حال سوختن است) نرمه بارونی اخو خاک بووسه ( باران نرمی می خواهد خاک را ببوسد) کرجقلیله خور کن که جم آبون ( ای پسر، پسران را خبرکن که جمع شوند) تا بوازیم هم زنو هل هله کوسه …. ( تا از نو « هل هل کوسه » را بازی کنیم)…. در اندیشه ی شاعر« شب » چونان کسی است که به کمین نشسته وآماده است که هر لحظه به طعمه ی خود حمله برد، این همان استعاره ی مکنیه یا آرایه ی « تشخیص » یا « جان بخشی » personification است. عاشق شب وروز را نمی شناسد چون جنون وعاشقی از یک تبارند، عاشق تک سوار بی قراری است که شب وروز از پای نمی نشیند . شاعر آسمان را با همان آرایه ی « جان بخشی » به کسی تشبیه نموده که به صحرا آتش زده است، خاک سوخته وتشنه است وآسمان با بی رحمی اش امان او را بریده تنها چاره ی این دل سوخته ( دل شاعر) باران نرم وجان بخشی است که با بوسه ی نوازشگر خود خاک تشنه را ببوسد واورا از این سوختگی نجات دهد. بیت بعد تکمیلی برای تشنگی خاک است، خاک تشنه منتظر باران است ودر آیین ایل دعای باران خواهی « هل هله کوسه » است. این سخنان از دانایی وتوانایی شاعر وخواننده ی بزرگ بختیاری واستاد یگانه ی آواز بختیاری نشان دارد. ۴) آداب ورسوم ایل: وقتی که مجموعه ی کارهای شگرف وماندگار استادآواز وموسیقی فولکلوری قوم پرآوازه ی بختیاری را بررسی کنیم ، می بینیم که در آثار بهمن علاءالدین بسیاری از آداب ورسوم ایل بختیاری از زبان شاعر ونای خواننده بیان می شود که به بخشی از آنها اشاره می شود: الف) هیاری hayâri ( همیاری ): بختیاریان در زندگی ( عروسی وعزا ) ، کوچ، کشاورزی، شیردوشی از روح تعاون وهمیاری بالایی برخوردارند که برخی زنانه ودسته ای مردانه اند. درشعر « هیاری» این آیین ها بیان می شوند: بنگ بکن تاکه پیایل بیان هیاری آخه مال ره بار ونه جا وارگه پاری ( بانگ سرده تا مردان برای همیاری بیایند، چون مال رفت تا جای بارگاه- بارانداز- پارسالی منزل کند). دُر توهم واکن تشه دیلق به پا کن ار کمک اخوی وری جار وهیار کن ( دختر هم آتش سوزان را برافروز، اگرکمک می خواهی برخیز و کمک بخواه ) دُرگله جم کن وابا خت دورچاله هیوه بیارین بچله دیندا نیا کن ( دختران را با خود دور آتشدان جمع کن، هیزم بیاورید وبچه ها را عقب جلو کن). ب) هل هله کوسه : «هل هله کوسه» یا« کل علی کوسه » آیینی برای باران خواهی است که شادروان علاءالدین از آن غافل نبود ودر ترانه ی « هیاری » آن را گوش زد کرده است: کرجقلیله خور کن که جم آبون تا بوازیم هم زنو هل هله کوسه ( ای پسر، پسران را خبرکن تا جمع شوند واز نو « هل هل کوسه » را بازی کنیم). پ) رقص وشادی ( چوپی وسرناز) : کاشکی یه سال همه مالا بار بونن کل یک بنگ بکنیم که بهونانه بزنن کل یک (ای کاش سالی همه ی عشایر کنار هم بار بیندازند، بانگ بزنیم تا سیاه چادرهارا کنارهم برپا کنیم). شوکه اوی یه تش تنگی بزنیم منه چاله دست یکه بگریم و جاربزنیم همه ماله ( شب شد، آتش کنده ای در آتشدان بگذاریم، دست همدیگر را گرفته وهمه ی مال را صدا کنیم). کربگهین میشکاله هف بکنه به منه ساز دوربگریم وبوازیم گو همه چوپی وسرناز…. ( پسر نوازنده را بگویید در ساز بدمد، حلقه گرفته و چوپی وسرناز برقصیم). چوپی وسرناز نغمه هایی در رقص بختیاری است که با نوع آهنگ ومقام های موسیقی سنتی ایرانی رقص ویژه ای دارد. ۵) دنیای بهمن: شاید سروده های بهمن نوعی « حسب حال» وبیان خواسته ها وآرمان های شاعراست که با هماهنگی موسیقی وآواز برای زبان حال او در این دنیای پر « دنگ وفنگ» است، شاید ناکامی ها وگله های او از زندگی واضطراب ها وتشویش هایی که یک هنرمند وشاعر را هیچگاه نمی توان شناخت.شعر « بی وفا» گلایه های بهمن از دنیای غدار وبی وفایی های زمانه است که عرصه را براو تنگ کرده است : مو چنوو بختم بده طالم سیاهه هرچه که خووی کنم ایگن گناهه (من چنان بد بخت وسیاه طالع هستم که هرچه خوبی می کنم می گویند گناه است). خم برم دیه برم ایچو نواستم زندگونی چینوه دیه نخواستم (می خواهم بروم دیگر این جا توقف نکنم ، زندگانی این گونه را دیگر نمی خواهم). ای خدا بالا سری سیل زیر پات کن درد بی درمون مونه دیه دوا کن ( ای خدای بالای سرما زیر پایت نگاه کن، درد بی درمان مرا دیگر درمان کن)!!! دوران پایانی عمر مسعود بختیاری با رنج ها وناملایماتی همراه بود و این سخنان « حسب حالی » است. در سروده ی « برافتو» شاعر از ایام خوش گذشته حکایت می کند و روزهای آرمانی با یار بودن را درخواست می نماید: تهنایی تش نها به منه جونم چه زم اخوی یه ولا ندونم (تنهایی در جانم آتش نهاده است، نمی دانم از من چه می خواهی )؟ خوشاهمو روز که غم نداشتم به کی بگم ای خدا که دی اُروزا نیاهن ( خوشا روزی که غم نداشتم، ای خدا به که بگویم که آن روزها دیگر نمی آیند)؟ بیو که با خت بهاره یاری ایرنیاهی شو وروزم هردو سیاهن … ( بیا که باخود بهار را می آوری، اگر نیایی شب وروزم هر دو سیاه اند). بیوتاجوونی نرهده هنی به بنگ دلا هم صدا وابویم ( بیا تا هنوز جوانی باقی است، به بانگ دل هایمان هم صدا شویم). بفا نی کنه زندیی به کسی زیک سیچه اخوی جدا وابویم ( زندگی به کسی وفا نمی کند، چرا می خواهی از هم جداشویم)؟؟؟ قطعه ی حماسی وبی بدیل « چی چشمه» ( از نوار برافتو) پندی بزرگوارانه از این استاد برای وحدت واتحاد جامعه ی بختیاری است که زبان وبیانش به زمان بستگی ندارد و پیامی ماندگار برای گوش های پندنیوش است که به عنوان سخن آخر این جا بیان می شود: بوین حالا دست به یک دادن جون سی یک دادن چندی آسونه (ببین حالا به هم دست دادن و برای هم جان دادن چقدر آسان است)؟ بوین حالا وختی با یک بویم رندن دشمن چندی آسونه (ببین حالا هنگامی با هم باشیم راندن دشمن چقدر آسان است)؟ دیه شو تاریک سی دیدن صحو تی به ره منشین ، ایبرت خو (دیگر شب تاریک برای دیدن صبح ، چشم به راه منشین ، خوابت می برد). ولا ای تری دی نگو نترم خت وری بدرو بیو چی افتو ( والله می توانی دیگر نگو نمی توانم ، خودت برخیز چون آفتاب بیرون بیا). بیو که وابا یک یه عهدی بوندیم حالا که مونو تو چی خین یکیم ( بیا تا با هم عهدی ببندیم، حالاکه من وتو از یک خون هستیم ). نوابنشینیم مو که ای ورستم حالا که مونو تو ستین یکیم (نباید بنشینم، من برمی خیزم ، حالا که من وتو عزیز هم هستیم ). دیه شو تاریک سی دیدن صحو تی به ره منشین ، ایبرت خو ولا ای تری دی نگو نترم خت وری بدرو بیو چی افتو توچی افتو خت وری بدرو چی چشمه وابوی نه چی گورو (چون آفتاب برخیز وبیرون بیا ، چون چشمه باش نه چون مرداب )! دیه شو تاریک سی دیدن صحو تی به ره منشین ، ایبرت خو ولا ای تری دی نگو نترم خت وری بدرو بیو چی افتو خلاصه ونتیجه گیری: شادروان بهمن علاءالدین اسطوره ی بی بدیل آواز وترانه های فولکلوری بختیاری است که با همت خود وهمکارانش سعی کرد در عصر هجوم ملخ وار تهاجم فرهنگی غرب وزندگی ماشینی وشهرنشینی آهن ودود با سرایش وخوانش اشعار فولکلوری وبیان حماسه ی تاریخی بختیاری گام بردارد و در پاس داشت فرهنگ عامیانه ی قوم فرهنگ دوست وفرهنگ مدار ایرانی تبار بختیاری نقشی به سزا داشته باشد. این هنرمند فقید درابعاد واژگانی، ترکیبی، نام گذاری آلبوم های ماندگار خویش، آداب ورسوم وباورها وپندهای ایلی بسیار نقش ،رینی کرده است ومی توان اورا استاد یگانه ی آواز بختیاری و احیاگرفولکلور مردم بختیاری زبان در عرصه ی موسیقی دانست. پیش نهاد: اگرچه ما همیشه پس از مرگ عزیزانمان بیش تر به قدر وجایگاه آنها پی می بریم وآنها را می ستاییم و این خود گناهی بزرگ است، اما ارج گذاری مقام ومنزلت شایان توجه این مفاخر وبزرگان نام آور بختیاری رسالتی است در جبران بخشی از کوتاهی ها و مافات . این چهره ی ماندگار فرهنگ و موسیقی بختیاری به گردن همه ی بختیاریان و حتا غیر بختیاری ها حق بزرگی دارد . برای این هدف ، چند پیش نهاد به شرح زیر ارایه می گردد: ۱- نکوداشت وتبجیل این بزرگ مرد درمناطق بختیاری نشین به صورت همایش، چاپ کتاب، یادمان وتندیس یا نام گذاری مدرسه، بناهای فرهنگی ، خیابان ومیدان و… نوعی قدردانی از مقام وچند دهه خدمات اوست. ۲- ساخت فرهنگ سرای بزرگ « بهمن علاءالدین » در خوزستان به همت خیران و کمک های دولتی برای ترویج وپاس داشت این فرهنگ. ۳- ایجاد و مشخص کردن جایزه ی بزرگی به نام وی برای هنرمندان، شاعران، نویسندگان وکسانی که در ترویج موسیقی وفولکلور بختیاری همت می نمایند. ۴- چاپ تمبر یادبود استاد بهمن علاءالدین با کمک شرکت پست . ۵- ساخت برنامه ی تلویزیونی در مناطق بختیاری نشین ومعرفی علمی آثار وافکار ایشان. ۶- نام گذاری یکی از دانشکده های هنر وموسیقی در مناطق بختیاری نشین به نام وی. ۷- ایجاد یک وبگاه( سامانه ی ) اینترنتی به زبان های فارسی وانگلیسی برای آشنایی بیش تر مردم با وی. این چنین باد. پانوشت: ۱) البته استاد خیلی اهل کنسرت های داخلی وخارجی نبودند . ایشان آنقدر مناعت طبع داشتند که جویای نام ونان نبودند. ۲) گویا پیکر ایشان به رسم امانت در کرج به خاک سپرده شده است. ۳) سال ۱۳۸۲ زمانی که معاون سازمان آموزش وپرورش استان بودم ، توفیق شد دربرگزاری کنسرت درشهرکرد خدمت ایشان برسم وبرای دوستان وهمکاران ما افتخاربود که یکی از سالن های ورزشی را برای اجرا در اختیار گروه قرار دهیم.ازنزدیک در دیدارهای خصوصی وعمومی شاهد وقار وآرامش توام با شکوهمندی ایشان بودم که برایم بسیار جالب بود ( خدایش بیامرزد ).
یک دیدگاه ارسال کنید