فرمانده گردان امام سجاد (ع) تیپ ۴۴ قمربنی هاشم (ع) (سپاه پاسداران انقلاب اسلامی)
« رضا رحمانی» در سال ۱۳۴۱ در شهر «کیان» در استان «چهارمحال وبختیاری» به دنیا آمد .درهفت سالگی به مدرسه رفت و بعد از اخذ مدرک دوره ابتدایی روزها در کورههای آجرپزی کار میکرد و شبانه درس میخواند. انقلاب که پیروز شد شبها را در مسجد میگذراند و میگفت به گفته امام خمینی مسجد سنگر است . .پس باید سنگرها را حفظ کنیم. هنگامی که از تلویزیون شاهد تشیع جنازه شهیدی بود بیاختیار اشک میریخت و رشک میبرد که چرا نتوانسته همانند شهیدان بر کافران و منافقان و گروهکهای منحرف بتازد و شهید شود . در نامهای که در نوبت دوم جبهه رفتن نوشته بود .خواندم که :برادر من به پدر و مادرم گفتم میروم تهران آموزش نظامی ببینم اما به پدر و مادر دروغ گفتم. امیدوارم مرا ببخشند و تو از زبان من عذرخواهی کن ودلداری بده تا خدا از تقصیر من درگذرد.
سی و یک شهریور سال ۱۳۵۹که صدامیان کافر با تانکهای روسی ،هواپیماهای فرانسوی ودلارهای نفتی کشورهای عربی به ایران حمله آوردند ؛«محمدرضا» آماده اعزام به جبهههای جنگ بود . در مهرماه۵۹ ۱۳مصادف با عیدقربان همراه با یک گروه از رزمندگان جهادسازندگی(سابق)« شهرکرد» به جبهه رفت.درراه برادرش که همراه بااو به جبهه می رفت، گفت: محمد تو برگرد . دوتایی که نمیشود برویم . اما محمد گفت: اگر این راه اشتباه است خودت برگرد . اگرهم درست است من میروم تو برگرد. اما چه مانعی دارد که با یکدیگر برویم. شهید «رحمانی» وبرادرش باهم به اهوازرفتندوبعد از چند روز آموزش راهی «ماهشهر» شدند . در آنجا «محمد» با یک گروه از رزمندگان عازم شد تا از جاده فرعی ماهشهر- آبادان محافظت کنند تاعراقی ها آنجا را مینگذاری نکنند. برادرش که درجبهه« آبادان» بود ،زخمی می شود به شهر«کیان» بازمی گردد. او بعد از شنیدن زخمیشدن برادرش به دیدار او می شتابد وچند روزبعدبه جبهه برمی گردد. ا و در نوبت دوم حضور درجبهه بوسیله لودری که از عرقی ها به غنیمت گرفته بودند مشغول فعالیت می شود. روزها درجاده سازی جبهه ها فعالیت می کند و شبها در سنگرسازی فعالیت می کند. چندین باردر حین کار لودراومورد اصابت ترکش خمپاره های دشمن قرا می گیرد اما کوچکترین خللی در اراده اش ایجاد نمی شود. مدت زیادی از حضور او درجبهه می گذرد وبرادرش تصمیم می گیرد برود در جبهه به عنوان نیروی جایگزین او باشد تا او چندروزی را به مرخصی بیاید. موقعی که به محمد میرسد میبیند با جدیت وشبانه روز کار میکند. به او میگوید: چرا شبها نمیخوابی ؟! تو که خسته میشوی!!محمد رضا میگوید: کار برای خدا خستگی ندارد. من که هیچ خستگی احساس نمیکنم .
مدتی بعد شهید« رحمانی» فعالیت در بخش مهندسی جنگ را رها می کند و وارد گردان پیاده می شود.اودراین بخش درجبهه ها وعملیات مختلف حضوری تاثیر گذارداشت.نقطه نقطه جبهه های غرب وجنوب هنوز فریادهای الله اکبر ویاحسین اوراتکرار میکنند. شهیدرحمانی که حالا دیگرفرمانده گردان اما م سجاد (ع)ازتیپ۴۴قمربنی هاشم(ع)است ،بااحساس مسئولیتی دوچندان درجبهه حضور می یابد.تابستان سال۱۳۶۵ارتش عراق با استفاده از گرمای طاقت فرسای تابستان تلاش می کند جزایر مجنون رااز دست ایران بازپس بگیرد. گردانی که شهیدرحمانی فرمانده آن است، ماموریت دارد از قسمت خیلی مهم این جزایر محافظت کند. قسمتی که سقوط آن مساوی است با از دست رفتن تمام جزایر.
شهیدرحمانی به همراه نیروهایش چند شبانه روزدر مقابل ارتش عراق مقاومت می کند وبادرگیری نفس گیر حملات آنهارا خنثی می کند وخودش نیز درآنجا به شهادت میرسد تااین سنت الهی همچنان برقراربماند که:مجاهدان حقیقی درجنگ با دشمنان خدا از این دنیا میروند.
یک دیدگاه ارسال کنید